برای تو...
نوشته شده توسط : آیسا

عزیزم...

امروز با مامانم و خالم که میشن مامان بزرگ مادری تو و خاله مامانت، رفته بودیم بازار. تو بازار یه درشکه بود که اسب بهش بسته بودن و مسیر کوتاهی رو با اون مسافرکشی میکردن. من تاحالا ندیده بودم. خیلی برام جالب بود. میدونی به محض دیدنش چی به ذهنم اومد؟ اینکه بعد از اینکه به دنیا اومدی و کمی بزرگ شدی(قربونت برم من) با هم بریم و سوارش بشیم. البته به یه شرط! دیگه گیر ندی که هی بریم و سوار اون شیم چون بازار خیلی شلوغه

 





:: موضوعات مرتبط: بهترین من , ,
:: بازدید از این مطلب : 338
|
امتیاز مطلب : 51
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : سه شنبه 27 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
مقالات تعلیم و تربیت در تاریخ : 1390/2/27/2 - - گفته است :
سلام دوست عزیز...
اگر مایل به تبادل لینک هستید من را با نام مقالات تعلیم و تربیت و با آدرس www.olomtarbiati.loxblog.com لینک نمایید و به من خبر دهید تا با چه نامی شما را لینک نمایم.





با تشکر
مدیریت و نویسنده وب علوم تربیتی


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: